من کیستم؟

« من! »
مشکل این است، توجه به این کلمه اساس تمام ماجراست . این کلمه که از آن برای تمایز "خود" استفاده می‌کنیم. اما این درست نیست. اگر دقت کنیم متوجه ایراد موجود در آن خواهیم شد... و نمیدانم که ما چطور آن را فراموش کردیم؟ چه زمانی، اجداد ما واقعیت را فراموشش کردند؟
هنگام مرگ، همه چیز از یک سلول آغاز می‌شود، سلول زنده ای در بدن ما، در جایی میان مغزمان می‌میرد ، یا متوقف می‌شود. و سلسه ای از توقف فعالیت سلولی آغاز میشود. همزمان، مغز شروع به آزاد کردن انرژی نورون ها می‌کند، مانند انفجارهایی کوچک ، صاعقه هایی حیاتی در بدن مان.، درست مانند آتش بازی. ممکن است تصوری نا امید کننده یا ترسناک داشته باشید ، اما اینطور نیست . هیچ احساس ناخوشایندی در کار نخواهد بود. چون به قدری ذهن تان فعال است که فرصت توجه به احساسات تان را نخواهید داشت . سرتان گرم به یاد آوردن است. و متوجه می‌شوید که هر اتم در بدن تان از جنس ستارگان است. غبار کهکشانی. و تفاوت هر اتم بدن ما با جهان اطراف مان ، با کهکشان ها و ستارگان و سیارات ، تنها در نوع ارتعاش اتم ها ست . و هنگام مرگ ، می‌بینیم که ارتعاش اتم های بدن مان در حال تغییر است . الکترون های بدن ما، با الکترون های زمینی که روی آن دراز میکشیم ، و با هوایی که دیگر تنفس نخواهیم کرد ، خواهند رقصید و در می یابیم که دیگر نمی‌توانیم برای بدن خود و جهان اطراف مان مرزی پیدا کنیم. حافظه مان در حال تبدیل به انرژی خواهد شد و نام مان را فراموش می‌کنیم. چرا که ما قبل از اینکه نامی برایمان پیدا شود ، شخصیت مان شکل بگیرد و انتخاب‌هایمان ، تصمیم های مان و خاطراتمان بوجود آید ، شکل گرفته و به دنیا آمده بودیم . ما قبل از همه‌ی اینها وجود داشتیم ، و بعد از رها شدن از آنها هم وجود خواهیم داشت، تمام آنچه که اکنون از خودمان می شناسیم، در طول مسیر برداشتیم. مانند خاطرات کوچک زودگذری که روی بافت مغزمان ثبت شده است . که با انفجار نورون ها مغزمان همه انها محو میشوند . ما ، انرژی هستیم که باعث انفجار نورون های مغزمان خواهیم شد ، جرقه هایی که روی خاطرات در حال پرش هستند. و با محو شدن شان ، متوجه میشویم که در حال بازگشت هستیم . بازگشت به جایی که از آن آمدیم و فراموش کرده بودیم . احساس بازگشت به خانه را خواهیم داشت . مثل قطره ای که دوباره به اقیانوس باز میگردد و همیشه بخشی از آن بوده است و همه چیز بخشی از ان اقیانوس است ، من، تو، گیاهان و درختان ، حیوانات و زمین و ستارگان ، همه بخشی از این اقیانوس هستیم ، پدران و مادرانمان، فرزندانمان ، و کسانی که قبل از ما بوده اند ، هر اتم در این جهان هستی، هر شروعی که تصور کنیم اینجاست.
تعداد کهکشان های جهان هستی از تعداد دانه های شن یک ساحل بیشتر است، و این ، همان چیزی ست که وقتی میگوییم «خدا» به آن اشاره میکنیم .
کیهان و تعداد بی نهایت اجزای آن. ما کیهانی هستیم که رویای خودش را دارد. در جهان اطرافش تعاملی داشته و اثر آن جاودانه گشته. زندگی مان منحصر به فرد است و غیر قابل تکرار، اما این فقط رویایی است که من فکر می کنم زندگی من است. و براستی هم اینگونه است، اما جزوی از جهان هستی ست . قطره ای ست که اقیانوس را تشکیل داده .
پس اگر بیاد آوریم ، می‌فهمیم که مرگ وجود ندارد. زندگی یک رویاست. یک آرزو است. بارها و بارها و بارها و بارها و بارها و بارها و بارها تکرار شده و هر بار هم منحصر به فرد است و مانند تمام قطره های یک اقیانوس هم شکل است و در ابدیت ساخته شده است. من همه آن اقیانوس هستم. من در این اقیانوس ام و اقیانوس، در وجودم جاری ست. با تمام صفاتی که در وجودم دارم، از جنس چیزی هستم که مرا خلق کرده است.
برای پیدا کردن خداوند ، در خودت جستجو کنی، او را خواهی یافت، و اگر او را یافتی، خودت را فراموش کنی.


You'll only receive email when they publish something new.

More from DiabloNova
All posts